بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا
بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا

1024


یکی هست که تو را جور دیگری صدا میکند ...



1023


آدم است دیگر


گاه یادش می افتد تو را ندارد 


درد میگیرد جای خاطراتش!



ای لیا



1022


یه زن خوشگل بدنیا نمیاد، خوشگل میشه!


+ سیمون دوبوار تو سلمونی!



1021


روی سر تنهایی 


باران می بارد


دستی نیست


تا چتری باز کند روی سرم ...



ای لیا



1020


شب بهترین حالت زمان است ، وقتی از همه چیز خسته ای ، چنبره می زنی در تنهایی خودت ، دور می شوی ، به خیال بال می دهی تا بپرد از روی پرچین خاطره ها ...

کسی را دوست داری ، در چشمانش غرق می شوی ، در بویش گم می شوی ، در صدایش به رقص می آیی و خاطراتی که همیشه تازه اند...

باران می بارد ، خیابان طعم زندگی می گیرد ، دست خاطرات را می گیری و پرت می شوی به خیابانی در سال هزارو سیصدو چند!
برگ ها می ریزند روی آبی باران و سبز و آبی در هم می آمیزند ، رنگین کمان به زمین آمده و کسی دستانش را در دستان تو گم می کند ، رنگ به رنگ می شود خیال و چه شیرین است صدای باران روی ملودی خیس خیابان!

کسی را دوست داری ، طعم زندگی می دهد ، بوی دوست داشتن و خیالت را به چایی مهمان می کند در ایوان ِ زندگی. نان تازه ای و پنیر و کمی سبزی ، همه ی گذشته زنده می شود خیالت به طعم شیرین دوستی می نشیند ...

آغوشی جایی پی بوسه می گردد ، دستی گرمای تنی را می جوید ، انحنای تنی به خیال خاطره ای می اندیشد و باران هم چنان می بارد و تر می شود همه ی پوست ِ نازک تنهایی ...


1019


نسیمی می وزد


نگاهی غرق می شود


و آغوش خاطره را


تنگ می فشارد


رویای بوسه ای بر باد ...



ای لیا


1018


من مانده ام و یک ورق خالی


بسوزانم تنهایی را ،


یا ببوسم لب های خاطره را !




ای لیا



1017


شیرین است وقتی کسی را دوست داری و می خندد و چشمانش به اندازه ی ِ یک خط باریک می شوند و چال می افتد روی گونه اش و دندانهایش ردیف می شود بین قاب قرمز لبانش ...
موهایش می ریزد در آغوش باد و در هم می پیچد خیال و بوی زندگی که می ریزد روی نبض سیال ذهن ...
باران باشد و چشمهایی که دروغ نمی گویند .که دوست داشتن فقط جمله نیست برای تمرین خط!



1016


میگفت میرفتم ماموریت زنم بهم گفت جان مهشید(دخترشون) جای دیگه ای نمیخوای بری؟

گفتم اگرم بخوام برم که راستشو بهت نمیگم چرا بیخودی میپرسی؟

گفت میپرسم اگر یه درصدم احتمال داشته باشه که داری دروغ میکی به فکر بیافتی و شرمنده بشی!

فلافلمو گاز میزدم، حین جویدن، نوشابه رو بالا آوردم قاطی فلافل بدم پایین بهش گفتم : حالا شرمنده شدی یا نه؟

فلاقل پرید تو گلوش!



+ از میان همینطوری های روزانه



1015


آدم است دیگر

گاه به شنیدن صدای آدمی دیگر

دلتنگی را فراموش میکند.



ای لیا



1014


دوست داشتن است، خیانت است، درست است، غلط است ... هرچه هست بعضی هامان توی زندگی آدمهای دیگر هستیم. آدمهایی که دوستمان دارند، دوستشان داریم، گاه در رویای یک خیال صبحگاهی خوابیده ایم، گاه در خلسه بودن نفسهایشان دوباره زنده شده ایم. 

هرچه هست آدم است دیگر، گاه نمیداند که چرا هست!



1013


گفت : همینقدر ممنوعه دوستش دارم ...



1012


در بین همه آنهایی که دوستشان داری، یک نفر هست که طنین صدایش طور دیگریست، جور دیگری اسم تو را صدا میزند، کلمات را طور دیگری ادا میکند، در بین همه آنها یک نفر هست که صدایش برای تو خوبتر است ...



+ از میان همینطوری های روزانه



1011 - ما متهمیم!


ما مردها، ما مردها بیشتر اوقات متهمیم. متهم به هزارویک کار نکرده. متهم هستیم که زن را برده میخواهیم، متهم هستیم که احساس نداریم، متهم هستیم آزار رسانیم، متهم هستیم هوس بازیم، متهم هستیم دنبال بازی دادن احساس زنانیم ولی من مردی را دیدم توی خط چهار مترو، خسته، چشمهایش خواب و بیدار، وقتی زنی آمد توی قطار بلند شد جای خود را به زن داد و رفت گوشه کنار در نشست، چشمهایش هنوز خواب و بیدار بود. ما مردها هم خسته ایم. ما مردها هم زندگی را همانقدر زیبا دوست داریم که به چشمهای توی زن می آید. ما مردها متهمیم ...



1010 - سیگار


اولین بار کی سیگار کشیده ام؟ دقیقن یادم است، دوازده سالم بود، یک نخ مارلبروی اصل، از همانهایی که رنگ قرمز پاکتشان یک جور خاصی بود، از همانها که پاکتشان شبیه جعبه جواهرات بود، از همانها یک نخ خریدیم پنج تومان. پنج نفر بودیم، یکی یک تومان گذاشته بودیم که نوبتی پک بزنیم، اینوسط یکی هم عمیق پک میزد که مثلن زرنگی کند توی سرش میزدیم و سیگار را میگرفتیم. سرفه میکردم و اشک از چشمانم جاری بود ولی لذت این فتح الفتوح نمیگذاشت این سرفه ها و اشک ها اثر خود را بگذارد. آخری را هم چهارده یا پانزده سال پیش کشیدم. دیگر نکشیدم تا همین حال حاضر. 

دلم برای سیگار تنگ شد؟ نه نشد، هرچند راه رفتن توی همین هوای تهران کم از سیگار کشیدن ندارد ولی خب ضرب در دویش نمیکنم.



+ از میان همینطوری های روزانه