بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا
بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا

1359


یقه کاپشن را جمع کردم بالا، هائی کردم و بخار سرمای آخر بهمن توی هوا گم شد، باران می بارید، باران رشت اینطور است، می بارد، قطع میشود، میبارد، قطع میشود، همه جا خیس است، حتی خود خیسی هوا هم خیس است، سرما از میان خیسی آسفالت خیابان میدود توی خیسی کفشهایت و بعد هم صاف می آید بالا تا برسد به نوک دماغت و مفت را آویزان کند. از دو ماه قبل سیگار را ترک کرده ام، همیشه توی خیسی زمین و هوای رشت سیگار می چسبید و پیاده روی های طولانی از بین محلات قدیمی و زنده رشت که توی بارانش معمولن آدمها یک جائی توی خانه هایشان بودند حس زنده بودن را توی جان آدم بیدار میکرد. دست میکنم توی جیبهایم، ترمینال خلوت است، بلندگوی گوشه سالن ناله ای میکند و چیزهائی را از مسافرین می خواهد، ساعت سه بعد از ظهر را رد کرده است، میروم سمت بوفه، چای جوشیده را می ریزد توی یکی از همین لیوان های پلاستیکی ساده، لیوان زیر داغی چای کمی مچاله میشود، حس میکنم قرار است از همین لیوان سرطان بگیرم، چای داغ را میچسبانم به لبهایم، گلویم داغ میشود، خوب است، حال خوبی دارد توی سرما. سر میچرخانم، خبری نیست، می نشینم لبه سکوی ترمینال، فکر میکنم به خیلی چیزها فکر میکنم، به چیزهای درهم فکر میکنم، به گل قیچی برگردانی که هیچوقت نزده ام فکر میکنم، به شهرهائی که نرفته ام فکر میکنم، به میامی فکر میکنم که همیشه گرم است و توی ساحلش میشود هروقت سال که دلت خواست دراز بکشی، به تو فکر میکنم، به توئی که قرار است بیائی و آن سنگین آبی رنگ را هم با خودت بکشی و بیاوری و با اتوبوس بروی یک جائی توی ... از دور دارد می آید، آنقدر نزدیک نشده که من را ببیند، بلند میشوم و میروم پائین و می پیچم پشت یکی از اتوبوسها، باران نم نم دوباره میزند، میبینم که ساک سنگین را بلند میکند و میگذارد روی سکو، نگاهش میکنم، دست میکند توی جیب کاپشنش، تکه کاغذی که لابد بلیت است را بیرون می آورد و نگاه میکند و بعدش ساک را برمیدارد و میرود توی سالن، رد رفتنش را دنبال میکنم، برمیگردم به سمت خروجی ترمینال، راه می اوفتم، پیاده میزنم توی خیابانها، چند ساعتی باید راه بروم، چندساعتی باید فکر کنم به همه چیز، به میامی، به گل قیچی برگردان ...



+ از میان همینطوری های روزانه



نظرات 1 + ارسال نظر
Baran سه‌شنبه 15 فروردین 1396 ساعت 10:46 http://haftaflakblue.blogsky.com/

"همیشه توی خیسی زمین و هوای رشت...."

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد