بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا
بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا

1441


یکی از همکارهای خانم تعریف میکردن که رفتن کیش و پسر دو سالشون رو هم با خودشون بردن استخر، میگه یه سری خانمها با بی کی نی بودن و یه سری هم بی کی نی رو باز کرده بودن کلن، آفتاب بگیرن مثلن، این بنده خدا میگفت اینا تمام جونشون ‌پیدا بود هرازگاهی هم یکی می‌اومد میگفت خانما لطفن بپوشونید یکی از اون آفتاب‌بگیرا برگشته به پسر دوساله گفته "وا کوچولو جوجوهای مارو دید نزنی ها" اینم بچه رو برداشته برده بیرون که یه وقت جوجوهاشونو دید نزنه.

اینو گفتم که بگم ... چی بگم اصلن. چیزی واس نوشتن نداشتم گفتم خاطره همکارمونو بنویسم.


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد