بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا
بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا

1400


به دستانم می اندیشم


در میان ذهن آلوده ات!



ای لیا


1396


سکوت را شنیده ام

کودکی شاد از بازی روزانه

کاسه به دست

ستاره میجوید ...

پیرمردی دستفروش

لنگ لنگان

گاری نور را تا انتهای نگاهت می کشد.

زنی پی در پی نگاه ها را می درد 

چون تویی ، چون منی را هجی می کند

کوزه گری با گل ماه 

گلدان خورشید می سازد.


شاید انتهای این کوچه

کودکی آغوش مادر را گم کرده

مردی سینه انتظار زنی را می بوید

شاید تو را اول بار

آنجا بوئیده باشم


انتهای این کوچه 

باران من

از آسمان نگاهت

می بارد.

زیبا چهره ای 

چادر

از سر تو می کشد.


انتهای این کوچه

لیلا 

دفتر شعر مجنون را صحافی می کند.

انهای این کوچه نگاهها را نبوئیده ...می چشند .

انتهای این کوچه ... هنوز مردی زنده است.


ای لیا

رشت- پائیز79



1394


‏آنگونه که تو زیبائی

ما پریشانیم


ای لیا



1393


اندوه چیست

کسی نباشد که تو را در تو، لمس کند


ای لیا



1391


‏تنهایی یعنی

نبودنت در حجم خالی خانه پیداست


ای لیا


1390


‏جدایی صدا ندارد، یکهو چیزی درونت خالی می‌شود.


ای لیا



1389


‏تو

در پیراهنی جا مانده‌ای


ای لیا


1388


‏مرگ، آرام

از لباسی به لباس دیگر

با تو همراه می‌شود


ای لیا


1387


‏زندگی کوتاه است

شبیه شنیدن نفسهای کسی

که دوستش داری


ای لیا



1386


دلم برایت تنگ است برای تو که با تو زندگی فرق دارد.


ای لیا



1382


دوستت داشته‌ام بی‌آنکه بدانم چرا


ای لیا



1381


و اندوهی بی‌پایان است دوست داشتنی که در قلبت مخاطبی نمی‌یابد


ای لیا




1380


وطنی در میان آغوشم برای قلب آشفته‌ات شاید آرام شوی


ای لیا



1376


دوست داشتن

آرام آرام تو را در آغوش میفشارد


ای لیا



1735


تنت کلمه بود

در میان بازوانم شعری شد


ای لیا