بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا
بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا

65 - دروغ


پدیده عجیبیست...نه اینکه نبوده،نه! از زمان خلقت بشر(با هر تئوری که اعتقاد دارید!) تا همین چند ثانیه پیش همراه و مشوق و مربی انسانها بوده است.

بچه ای را تصور کنید که بدون اینکه از والدین خود آموخته باشد مثل رسگ بیایون از همون بچگی دروغه که پشت دروغ می بنده و بزرگترا رو هم چهارپا فرض می کنه و پیش خودش می گه : عجب اسکولائین.


دروغ با بشر به وجود میاد و گاهی هم تا ابد ادامه داره . از بقال سر کوچتون بگیر تا استاد دانشگاهش همه تو یه صفیم. رفتی کلی تحقیق کردی بری یه دستگاهی چیزی بخری فروشنده چنان دروغ می گه و تو رو نفهم فرض می کنه که فکت رو تا ساعتها نمی تونی بذاری سر جاش. از این دست موارد زیاده....دروغ نگفتن ربطی به دین و مذهب و لا مذهبی نداره.....خصلت درونیه...سخته! اما یه خرده زور بزنیم می شه یه کاریش کرد.خدا بیامرزه پینوکیو رو آخر عمری عاقبت بخیر شد.یعنی از پینوکیو هم کمتریم! حاشا و کلا!!!



64


گاهی اوقات فقط باید بتمرگی و خفه خون را آویزه گوشت کنی..



63



دکتری؟مهندسی؟سوپوری؟بقالی؟چقالی؟روشنفکری؟دانشجویی؟!!ممدمونی؟همسایه نخالمونی؟پلیسی؟ته تهشی؟ خود همونی؟اون؟عالیجنابی؟استاد دانشگاهی؟درستکاری؟نقاش زادگانی؟ عموفلزی؟ رئیسی؟گنده ای؟ لاتی؟ شکلاتی؟ هنرمندی؟ قطامی؟ مختاری؟ نماینده ای؟ از اون نماینده هایی؟ خود جنسی؟ فیلسوفی؟ فرق گ** و گوشت کوبیده رو می فهمی؟نمی فهمی؟ خود فهمی؟ انشتینی؟ گاوی؟ تازه گوسفنداتو فروختی اومدی؟ سر خیابون وا می ستی؟ وا نمی ستی؟ حسنی؟حسینی؟ محمودی؟


عزیز من هر کی هستی هممون اونجایی که یه راننده ننه مرده تو ترافیک می خواد راهش رو عوض کنه و تصادفن قراره از جلومون رد شده با تمام قدرت از حقمون دفاع کرده و پوز و موز طرف رو با خاک یکسان می کنیم.....آخیش!! نذاشتم حقمو بخوره!



62


گاهی اوقات نمی دونی قراره چکاری انجام بدی


اما یه جورایی همه می دونن داری چیکار می کنی..



61



گرمای مرداد تمام مایعاتی که از صبح خوردم را داره فراری می ده. 

ساعت رو نگاه می کنم...پشت چراغ چهار راه ولیعصر.

تایمر چراغ هم هربار یه تکونی به دانسته های ذخیره شدش می ده.

پکی به سیگار می گیرم ، یه موتورسوار می یاد کنار پنجره و سیگاری از جیبش در میاره.


"مهندس اون سیگارتو می دی"


از کجا فهمید مهندسم! سیگار رو میدم بهش ، سیگارو می گیره و زیر چشمی یه نگاهی می ندازه و بعد یه نیشخند هم تحویل می ده ، منم می خوام جواب نیشخندش رو بدم که نفهمیدم چی شد، صدای ترمز شدید و یه کیف که دنبالش هم یه آدم از آسمون افتادن جلو ماشین.

اتوبوس بی آر تی از روی موتور رد می شه و چند متر جلوتر توقف می کنه....

صندلی کنارم رو نگاه می کنم کیفم نیست، موتور سوار کنار پنجره دهنش باز مونده.



60


شلاق می خورد وجدان برهنه ات ...


گاهی باید دردت بیاید تا بفهمی هستی



59


گاهی نکبت آنقدر از سر و روی زندگیت بالا می رود که تازه می فهمی سقف زندگیت کجا بوده ...

58


این حس نوستالوژیک گمونم همه گیر باشه

رفتن تو این سن و سال تو مغازه لوازم التحریری و مثل بچه ها از دیدن این همه قلم و دفتر و خودکار و پاکن و هزار و یک خرت و پرت شیرین دیگه، از خود بی خود شدن.


عاشق این خودکارا و مداد اتودا و روان نویسا و بوی دلنشین مغازه لوازم التحریریم.



57 - باز باران


باز باران

اما کدام ترانه؟!.

دیگر هیچ گوهری را رمقی نیست.

بام خانه هم سالهاست سقفی ندارد.

یادم آ... نه یادت نمی آید، این فراموشی طبیعیست.

روز باران ... گردشی که آرزویش بر دلمان ماند.


توی جنگل های گیلان .

سالهاست خرس قهوه ای هم ساکن آپارتمانی در لاکانشهر شده.

پسرک کتاب فارسی سال چهارم هم اگر شهید نشده باشد، حتمن دستفروشی در میدان توشیباست..


باز باران.



56


برخی را نیاز نیست فراموش کنی...


خودشان فراموشت می کنند



55 - دوربین موبایل


انگار دوربین موبایل را فقط برای ما ایرانی ها ساخته اند.



اپیزود اول:

مردی در سعادت آباد در حال کاردی کردن یک نفر دیگه است، مردم جمع شده اند، مرد کاردی شده از جمعیت کمک می خواهد اما مرد کاردی کننده از جمعیت می خواهد جلو نیایند و مردم فهیم هم به احترام چاقویی که دست مرد کاردی کننده است جلو نمی آیند و موبایلها را از جیب بیرون می کشند و شروع به ثبت صحنه های بدیعی می کنند که برادر تارانتینو در خواب هم نمی تواند تصورش را داشته باشد.

چند روز بعد مرد کاردی کننده در حال تاب خوردن از طنابیست که به دکل جرثقیلی وصل شده و شرکت "تادانو " ژاپن به مدد همین فیلمهای موبایل در می یابد که جرثقیل هایش کاربردهای دیگری هم می توانسته داشته باشد.


اپیزود دوم:

مردی در خیابان پاسداران چاقویش را همینجوری بی دلیل در جلوی چشم هزاران فیلم بردار موبایلی در شکم همسرش جا گذاشته و در حالی که خودش را هم می زند در یک برداشت کلوزآپ به همه می گوید که زنش را خودش کشته تا یکوقت فراموش نشود.

لعنتی همش 1.3 مگا پیکسل...


اپیزود سوم:

اتوبوسی در مسیر کرمانشاه به همراه عده ای از هموطنان در حال تبدیل شدن به مواد آلی و کربن و غیره است، آفرین درست حدس زدید، تعداد زیادی فیلم موبایل از این صحنه کاملن طبیعی بدون هیچ افکتی تهیه شده است



الان موبایل هایی با کیفیت فیلم برداری HD آمده، فراموش نشود. کیفیت فیلم برداری هامان را بالا ببریم!


54


خاک بر سرت! 


پشت سرت را یک نگاهی می کردی


همه این روزهای بی تو در این ایستگاه گذشت.


آمدی


 رفتی


ترمزی ،هر چند کوتاه  هم


سهم دل بی صاحب ما نشد.



ای لیا



53


گاهی این حس دست می دهد که سرت را بگذاری روی جدول های وسط بلوار میرداماد و یکی هم چنان قایِم(محکم و سفت ) بپرت روی سرت که همه این سی و چند سال زندگی از دماغت بزند بیرون....

52


دوست دارم وقتی نگاهت می کنم غیر از تو


خودم را هم ببینم


ببینم که هنوز در انتهای چشمت


تصویری از نگاهم باقیست.


نگاهی که سالها پیشتر بر چشمانت زدم


همان نگاهی که زخم شرمش هنوز از پس سالها


روی نگاهم مانده است


نگاهی که ترس گناهی ناکرده را همیشه در پی داشت.


نگاهت هنوز همان طراوت گذشته را دارد.



ای لیا



51



گاهی باید امثال بوشوک را الگوی رفتاری قرار داد!

در اوج بلاهت هم می شود حکیمانه سخن گفت.