بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا
بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا

215


شب باشد



باران باشد



ستاره ببارد



دختری باشد روی ایوان



تو باشی



نگاه که می کنی 



حسرت می نشیند روی خواب ِ خورشید.




باد باشد..



نسیمی شود



بوزد میان گیسوانت



میان این خالی شدن روان شاد آدمیان



دست کند زیر دامانت



برقصاند میان دستانش




دامن چین چین ات



بیافتد میان آغوش باد



ناز کند



بنشیند روی پر و خالی شدن 



شیشه ای که تا میان



خاطره بود و نیم دیگرش در پی خاطره ای ست.




تو باش



باران هم نبود ، نبود



چه حاجت ، که باران نیز به شادی نگاه تو می آید



تو باش ، همه هستند ... 



حتی آن کودک بازیگوش خاطره شیرین بعد از ظهر.




ای لیا



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد