بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا
بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا

328


دوست داشتن یعنی ،دستت را بگیرم و روی جدول های خیابان راه بروی و یکهو دستانت را باز کنی بلند بخندی و من هم بگویم : دختر کمی آرامتر ... و تو بلندتر بخندی و بگویی : دختر بلند می خندد .

دختر بلند می خندد تا شکوفه ها هم یادشان بی


اید بهار در راه است و باید به خنده وا کنند گلبرگ های عاشقی را. شکوفه های گیلاس می ریزند در آغوش باد و پشت این منظره لبخند توست که روی جدول هنوز راه می روی و می خندی و دستانت هم در آغوش باد رها شده اند... دوست داشتن به قدر همین چندصد متر راه رفتن روی جدول های تنهایی ست و دیدن خنده ی تو .

دوست داشتن دست گرم توست که ضربان قلب زندگی را تندتر می کند و گردش خون را به نفس نفس می رساند از بس تند می رود!


سر خیابان جدول تمام می شود ... دوست ندارم تمام شود ، دوست دارم خنده هایت را. دوست دارم این چند لحظه های زیبای رها شده در آغوش زندگی را ، همین یک خط در میان های بودن و نبودن را ، همین لمس پوست تر با تو بودن را !


کاش خیابان تمام نمی شد ... کاش همیشه جدول ها را ادامه می دادند ...کاش تقاطعی نبود ، کاش چهار راهی سکته نمی انداخت بین این طعم گس ِ خنده هایت .


دختری باشد روی جدول راه برود و باران هم ببارد و مضاعف می شود این همه ی بودن ها ، این همه ی دوستت دارم ها.

باران ببارد ،باشی و ببینی .... زیباترین چیز را ، دختری خیس را که زیر باران می چرخید ، تاب می خورد ... طره ی موهایش روی پیشانی می چسبید 


کاش فقط یکبار ... فقط یکبار

باران از زمین به آسمان می بارید ! چه می شد مگر! اینبار ما گریه می کردیم و فرشتگان خیس می شدند ... فرشته ای روی جدول راه می رفت شاید دنیا تمام می شد از این همه شیرینی.



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد