حال ما به همین دوزار باران از این رو میشود به آن رو!مسخره مان نکنید،خُل نیستیم، دیوانه ایم!
من خودم را جائی در سال هشتاد جا گذاشته ام، جائی در جنگل های شمال،در میان بوی چوب ، خاک و دودِ مرطوبش، جائی در میان بارانش ... من گم شده ام، پیدایم نکنید.
+ از میان همینطوری های روزانه
هم شمال و هم باران را عاشقم
:)
نگران نباشید هیچ گمگشته ای توان پیدا کردن کسی را ندارد.. ما همه گم شدیم!
هیهات
پس من از دیوانه، دیوانه ترم!
:))