بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا
بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا

389


چقدر گم می شود

در بی تو ، من بودن،

در خاطره ای تنها

یک نفر بودن.


حجم سایه ات 

که مانده روی دیوار،

زیر سردی پوست تنت

دستت که نه!

دستم ،


خالی از گَرمی تنت.


چای که می ریختی

با طعم خنده ات

می پیچید در هوا

بوی چای ، بوی نگاهت

که می دیدی.


پیاده می رفت

پاهایم با تو

خودم مانده بودم

در حسرت با تو تنها بودن

تنها رفتن ...


گم می شود

ذهن من

هر بار ، در خواب درخت

در خلسه ی باد

در تمرکز آفتاب

در چشمهایش

که همه ی جنگل

جمع شده بود

همه ی آبی

همه ی زرد

همه ی رنگین کمان.


در جایی انگار

گم می شود چیزی

عقل شیرین می شود

شور نمی شود اما.



ای لیا



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد