بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا
بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا

461 - تقریرات من و سهراب


خواب دیده ام

همه مردم شهر

با زنهایشان زیر باران بیدار بودند،

مرد گاریچی در حسرت خوابیدن اسب مرده بود!

در سردابه الکل گاوی دیدم تشنه می چرخید

و

سینه بندی بی تاب

در دستان مردی

که پی آتش سینه ای سوزان

درز آجرها را میشمرد.

من از او پرسیدم : سیری چند؟

گفت : تا که مشتت چقدر باشد!

...


+ از میان همینطوری های روزانه فیت سهراب



نظرات 1 + ارسال نظر
ماری پنج‌شنبه 14 اسفند 1393 ساعت 23:54


دمتان گرم
طنازیتان مستدام

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد