بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا
بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا

574 - آدم به تعریف زنده است ...


آدم به تعریف زنده است ... 
سنگ سر راه تیپا خورده ی هر کس و ناکس که نیست ... همبرگر هم بسته باشد به ناف این زندگی ِ هر دمبیل باز جای تقدیر دارد که خودش را تا همین جای مسیر هم رسانده است.

حاج فتح الله صندلی یه پایه اش رو که اون روزا فکر می کردم به ما تحتش گیر کرده کمی جابجا کرد و گفت :
" آدم علف خرس نیست که! کلی مرغ و گوشت و کوفت حرومش شده تا رسیده اینجا ... "

بعد دست می انداخت توی تاقار ماست و تا آرنج دستای پر از مو رو توش می چرخوند و در می آورد و با اون یکی دستش ماستارو از رو دستش پاک می کرد می ریخت تو تاقار!!

" خدا بیامرزه حاجی بابامو ... هی می گفت ، آدم به همین آدم بودنش ِ که ارزش داره .حتی اگر دزد باشه و از درو دیوار خلق و الله هم رفته باشه بالا!! خوب تعزیرش رو که خورد دوباره پاک می شه .... از کجا می دونی توبه نمی کنه؟! هان؟ "

حاجی فتح الله هزار سال ِ که داره دست تو تاقار ماست می چرخونه ....

عصمت خانم چادرش رو از لای دندونش ول کرد و گفت :

" نه حاجی! کی گفته. آدم وقتی آدمه که دستش تو کار خیر باشه ... همین دختر عزت خانم! چند تا خواستگار داشته ... همه تا فهمیدن عزت خانم نمی تونه جهاز کامل جور کنه پا پس کشیدن... این آدما ارزش دارن؟"

حاجی فتح الله ظرف رو از دست عصمت خانم گرفت گذاشت رو ترازو. چند تا سنگ هم اینور ترازو ریخت ... ظرف خالی هموزن چند تا سنگ شد. 

آدما هم همینطورن ... تعریف مثل همین سنگاست ... آدم خالی هم بالاخره یه ظرف خالی ِ که ارزش چندتا سنگ رو داره ...

حالا این سنگارو یا می زنی تو سرش یا می ذاری تو جیباش!!



نظرات 1 + ارسال نظر
مصطفی جمعه 21 فروردین 1394 ساعت 20:48

متناتون عالین
واقعا انرژی میگیرم
خیلی ممنون
سرسختانه بنوشتن و متن گذاشتن ادامه بدید

ممنون که میخونید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد