بوسه ی تُردت!
نه! نشد ...
لب شیرینت!
نه! کمی بیشتر ..
سایه ی تنهای نشسته بر پشت نگاهت!
نه! کمی نزدیکتر
خاطره ای دیروز
نشست بر پشت خیالی در کوچه ای از بُن بست ،
بوسه ای شد شیرین ، لب تردی پاره شد.
سایه ای تنها نشسته بر پشت نگاهی ،
می پائید خاطره را.
و حادثه ای که به نام تو اتفاق افتاد
بوسه ای شکافت ...
کودکی در میان ذهنش شاعر شد.
ای لیا