بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا
بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا

616 - اتوبوسرانی


اتوبوسرانی تهرانو حومه نوشت


توی میدان هفت تیر سوار اتوبوس های آرباشهر میشوم، سرم را می گذارم کنار شیشه، دو دقیقه بعد می رسیم آریاشهر! یکی میزند روی شانه ام: آقا آخرشه!

هاج و واج اطراف را نگاه میکنم.

"آخر کجا!"

"آخر فیلمه، پاشو! سینما تعطیله!"


سر می چرخانم، توی اتوبوسم، کسی نیست، راننده ایستاده است بالای سرم! پیاده میشوم، قرار بوده سر تهران ویلا پیاده شوم، پیاده راه می اوفتم، ستارخان مثل همیشه عصرهایش شلوغ است، آدمها میروند که نرسند!



+ از میان همینطوری های روزانه



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد