بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا
بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا

679


زن داشت با چرخ ماشین کشتی میگرفت، پنجر شده بود، با آن دستهای کوچک هرچه زور میزد پیچها باز نمیشد، گفتم : کمکتون کنم؟!

خیلی جدی برگشت و گفت : نه! خودم از پسش بر میام! 

چند قدم رفتم و برگشتم دیدم هنوز دارد کلنجار میرود. برگشتم و آچار چرخ را از دست زن گرفتم، جا خورد، حرفی نزدم پیچها را باز کردم، چرخ زاپاس را جا زدم و چرخ پنجر را هم گذاشتم سرجایش داخل صندوق عقب. سر آخر آب آورد و ریخت که دستهایم را بشویم گفتم: "والا کمک گرفتن تو این موارد از طرف شما خانما به عنوان ضعف نیست. بعضی کارها توان جسمی میخواد."

گفت :" شما که آقایی ولی بعضیاتون یه چرخ پنجر برای ما عوض میکنید و انتظار خدمات ویژه هم بعدش دارید!"

لال شدم، سرم را انداختم پایین و دور شدم ...



+ از میان همینطوری های روزانه



نظرات 2 + ارسال نظر
نیوشا یکشنبه 1 شهریور 1394 ساعت 07:35

با نظر ساقی کمی موافقم اما...
اما واقعیت اینه که انسانیت کم رنگ شده... گم شده.. شاید هم مرده
رفتار آدم ها این روزها در جامعه در کل لالت می کند!

اوهوم

ساقی چهارشنبه 28 مرداد 1394 ساعت 11:13 http://saghism.blogsky.com

یکم اغراق شده ست حرفش. 90% از ظاهر شخص میشه فهمید قصدش کمکه یا کرم داره.

هوم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد