بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا
بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا

705 - غرور


آدم لجباز و مغروری هستم. جایی که به غرور و شعورم توهین شود کم نمی آورم. توی دوره آموزشی یک غلطی کرده بودیم با چند نفر، افسر نگهبان آمد مارا برد و گفت اونقدر دور میدون میدویید تا جونتون در بیاد، همون دو سه دور اول بچه ها رفتن افتادن به غلط کردن و ببخشید و اینا، جناب سروان هم مثلن بخشید! ماندم من، چند ساعت شد نمیدانم. جانم رسیده بود به حلقم، آخرش چهار دست و پا میرفتم، فرمانده گردان آمده بود و دیده بود سربازی دارد چهاردست و پا توی میدان صبحگاه مثل حیوانات میرود و گاهی میخزد، ماجرا را که فهمید دستور داد ما را ببرند، فردایش احضار کرد و کلی حرف زد و در نهایت گفت : جوون این غرورت کار دستت میده، یاد بگیر گاهی باید خودتو بشکنی، خم بشی، زیاد ایستاده بمونی آخرسر جلو تندباد و گردباد میشکنی! 


نمیدانم یاد گرفته ام یا نه ولی تجربه و گذر زمان آدمی را مصلحت پذیر (محافظه کار) میکند.



+ از میان همینطوری های روزانه



نظرات 1 + ارسال نظر
نیوشا یکشنبه 8 شهریور 1394 ساعت 07:33

این مصلحت پذیری این محافظه کاری بد است!
اصلا همین چیزهاست که ما را به اینجا کشانده.. به جایی که حق ما نیست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد