بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا
بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا

761 - هادی نوروزی رفت ...


همیشه فکر میکردم که ورزش کاری خواهد کرد که حداقل بتوانم آن روزهای آخر عمر که دچار فرتوتی و از کارافتادگی شدم خودم بتوانم یک توالت درست درمان بروم و نیازی به لگن و چیزهای دیگر نشود و سرآخر مثلن شب بخوابیم و صبح بیدار نشویم و کسی را هم توی زحمت بیمارستان و چیزهای دیگر نیاندازیم.(البته با فرض جان به در بردن از بلایای طبیعی و غیرطبیعی) روزی چند کیلومتر دویدن در جوانی و حالا هم تمرینات هفتگی و ادامه دادن فوتبال و چه میدانم از این جور چیزها هم انگار فایده ندارد. پدربزگ مادری ام که همین اواخر درگذشت تا سن نودوچهارسالگی که درگذشت سیگار میکشید. خودش توالت میرفت. کسی را گرفتار نکرد. هرچند دو هفته بیمارستان ماند و در نهایت همانجا درگذشت. نه ورزش کرد. نه خودش را خیلی سختی داد. یک اصل کلی در زندگی اش داشت. بی خیال بودن. بی استرس بودن. به قولی دایورت کردن همه چی به ناکجاآبادش. شل کردن در اصل!

خب! من چند شکستگی کهنه از قدیم و چندتایی در رفتگی و چندتایی هم زخمهای ناجور زمین خاکی را با خودم دارم. یکی دوباری هم عضله هایم جا خورده است. توی مثلن مسابقات ورزشی. هوا که سرد میشود دردهای کهنه بیرون میزنند. کتفم دو هفته پیش دوباره از جا درآمد توی یک مسابقه ورزشی. هنوز هم میتوانم بازی کنم نه البته مثل آن سالها ولی انگار فایده ای ندارد. چیزی که بیشترمان رعایت نمیکنیم همین اصل "ولش کن بی خیالش شو" است. سکته کردن چیز عجیبی نیست. فشار عصبی، بار روحی و روانی زیاد و شاید هم یک کاتالیزور اضافی و در نهایت بنگ!


ورزش خوب است ولی پیش از آن کم کردن استرس و دغدغه مهمتر است. تغذیه مناسب مهمتر است. دایورت کردن مهمتر است و البته یک زندگی سالم از لحاظ روانی و روحی.


روحش شاد ...



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد