بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا
بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا

762 - عصر جمعه


دوست داشت با تو باشد و تو را در آغوش بگیرد و عصرهای جمعه اش را در آغوش تو یله شود. دستهای تو را بگیرد و توی سینه اش جمع کند، تو هم لابد چانه ات را بگذاری روی سرش، توی موهایش و او هم آرام آرام موهای تنک روی دستت را نوازش کند و به این فکر کند مگر زندگی از این بهتر هم خواهد شد؟!

ولی خُب، زندگی بر پاشنه خواسته ها و دوست داشتن های ما نمیگردد.



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد