دعوا و زدو خورد کلن رفتار متمدنانه ای نیست. هرچند تا سالهای پیش از دانشگاه و چندباری هم حین دانشجویی دعوا کرده ام. خورده ام و زده ام.
مرد جوان چندتایی درشت بارم میکند، مشتم را فشار میدهم، دست میگذارد روی سینه ام و هل میدهد، چانه ام را میگیرد و سرم را پرت میکند عقب. آنقدر دندانهایم را فشار داده ام که درد گرفته اند، میگویم: "زنت اینجاست خجالت بکش بابا! بی خیال شو برو."
اینبار دو تا فحش به قول عامیانه ناموسی میدهد، پیرمردی می آید جلو و به مرد جوان اعتراض میکند. دست پیرمرد را میگیرم و عقب میکشم. مرد جوان به همراه زنش یا دوست دخترش فاتحانه میرود. مرد جوانی میگوید: تو که میتونستی بزنیش چرا نزدیش؟ بهت فحش ناموسی هم داد!
نانها را برمیدارم و میگویم: همین که امشب هیچکدوم از ما خونین و مالین خونش نمیره یا کارش به بیمارستان نمیکشه کفایت میکنه. فحش هم باد هواست.
همه ی اینها توی صف نانوایی رخ میدهد. میپیچم توی کوچه خلوت خودمان، کمی درنگ میکنم. مشت گره کرده را محکم میکوبم توی سینه سطل آشغال فلزی!
+ از میان همینطوری های روزانه
آفرین
با کسی در ارتباط بودم که بددهن بود. بعدها یاد گرفته بودم در جواب فحشهاش فقط بگم خودتی. این خودتی عصبانی ترش می کرد می گفت من به شوخی گفتم تو جدی گفتی خودتی...