بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا
بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا

799


دعوا و زدو خورد کلن رفتار متمدنانه ای نیست. هرچند تا سالهای پیش از دانشگاه و چندباری هم حین دانشجویی دعوا کرده ام. خورده ام و زده ام.

مرد جوان چندتایی درشت بارم میکند، مشتم را فشار میدهم، دست میگذارد روی سینه ام و هل میدهد، چانه ام را میگیرد و سرم را پرت میکند عقب. آنقدر دندانهایم را فشار داده ام که درد گرفته اند، میگویم: "زنت اینجاست خجالت بکش بابا! بی خیال شو برو." 

اینبار دو تا فحش به قول عامیانه ناموسی میدهد، پیرمردی می آید جلو و به مرد جوان اعتراض میکند. دست پیرمرد را میگیرم و عقب میکشم. مرد جوان به همراه زنش یا دوست دخترش فاتحانه میرود. مرد جوانی میگوید: تو که میتونستی بزنیش چرا نزدیش؟ بهت فحش ناموسی هم داد!

نانها را برمیدارم و میگویم: همین که امشب هیچکدوم از ما خونین و مالین خونش نمیره یا کارش به بیمارستان نمیکشه کفایت میکنه. فحش هم باد هواست.

همه ی اینها توی صف نانوایی رخ میدهد. میپیچم توی کوچه خلوت خودمان، کمی درنگ میکنم. مشت گره کرده را محکم میکوبم توی سینه سطل آشغال فلزی!



+ از میان همینطوری های روزانه



نظرات 2 + ارسال نظر
لی لا یکشنبه 26 مهر 1394 ساعت 12:03

آفرین

ژینو یکشنبه 26 مهر 1394 ساعت 08:44 http://zhinou.blogsky.com

با کسی در ارتباط بودم که بددهن بود. بعدها یاد گرفته بودم در جواب فحشهاش فقط بگم خودتی. این خودتی عصبانی ترش می کرد می گفت من به شوخی گفتم تو جدی گفتی خودتی...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد