بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا
بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا

858


مادر گلدانها را میگذاشت روی میز آشپزخانه، برگهایشان را تمیز میکرد. بعد شروع میکرد به حرف زدن. با گیاه حرف میزد. حین تمیز کردن حرف میزد. برایمان جالب بود. امروز توی شرکت یکی از گلدانها را گذاشتم روی میزم، داشتم برگها را تمیز میکردم، حواسم نبود، برگشتم گلدان را بگذارم سرجایش دیدم همکار خانممان دارد یک جورهایی نگاه میکند، بهت زده. پرسید : با گلدون حرف میزدید؟

"جدی! داشتم حرف میزدم؟"

"اولش فکر کردم با تلفن حرف میزنید، ولی با گلدون داشتید حرف میزدید."

خلاصه که ما رد کرده گان!



+ از میان همینطوری های روزانه



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد