بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا
بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا

880


مرد هر شب میرفت توی اتاق زن، تکیه میداد به در، زن خواب بود. گاهی توی خواب جابجا میشد، مرد دستها را گذاشته بود پشتش. پاها را روی هم انداخته بود. زن گاهی خرخر میکرد، یکبار که روی شکم دراز میکشید دست و پای راستش از تخت آویزان شد. آب دهانش ملحفه را خیس کرده بود. سینه بند نبسته بود. بخشی از سینه راستش پخش شده بود روی ملحفه، زن توی خواب دست برده پشتش را خارانده بود، زن دست برده بود ... مرد برگشت به سمت در، نخواسته بود نگاه کند، شرم کرده بود. مرد برگشته بود سمت پنجره. خودش را رها کرده بود در آغوش باد.

زن توی تخت تکانی خورد، مرد نبود که ببیند، توی خواب زن بود لابد!



+ داستانک



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد