بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا
بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا

884 - مترو تجریش


از مترو تجریش اومدیم بالا، اومدیم بالا، اومدیم بالا ... وسطاش رفیقم گفت : منو ول کن برو! اونوسط یه خانمی داد زد : ما مردیم، چرا این پله ها تموم نمیشن؟!

یه آقایی هم تا وضع حمل پیش رفت.



نظرات 1 + ارسال نظر
نیوشا یکشنبه 15 آذر 1394 ساعت 10:10

خخخخخ
تجربش رو دارم
یادم افتاد چند سال پیش .... با خواهری ها
چقدر خوش گذشت جای شما خالی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد