بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا
بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا

886


زن و مرد سوار واگن میشوند، مردی که گوشه ایستاده جایش را به آنها میدهد، زن گوشه می ایستد مرد روبرویش. من هم این گوشه روبرو ایستاده ام، با زن چشم توی چشم میشویم. نگاهم را میدزدم به سمت سقف. زن شیک پوشیده است. صورت و موها را به شکل خاصی آراسته است. سرجمع زیادی خوشگل است. مرد اما قد کوتاهی دارد، موهای کم پشت رو به کچل شدن، صورتی نه چندان زیبا( اگر بخواهیم زیبایی را ظاهر در نظر بگیریم) با هم صحبت میکنند، مرد بیشتر حرف میزند، زن گاهی میخندد، خوشحالند. یکی پشت سرم زمزمه میکند، با کسی کنار دستش صحبت میکند : "زنه رو نگاه! همیشه سیب سرخ نصیب دست چلاق میشه." یک صدای دیگر میگوید : "یارو حتمن پولداره که دختره باهاشه!"

اگر به دختر نمره نه بدهیم از ده مرد به زور دو و هشت دهم میگیرد از لحاظ پارامترهای زیبایی ظاهری(بله متاسفانه من هم توی این متن دارم از روی ظاهر نمره میدهم) ولی اینکه چرا باهمند، نه به من ربط دارد نه به تو.



+ از میان همینطوری های روزانه



نظرات 1 + ارسال نظر
مینو پنج‌شنبه 12 آذر 1394 ساعت 22:15 http://malsha.blogfa.com

مرسسسسسسسسسسسسسسسسسی....
نه به من ربط داره نه به تو...اما...امان از ملت فضول...
+ویژه برای شما

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد