آن لیمو ها را
آن واسطه ی بین بودن و نبودن آدمی
آن همه ی احساس را
رها کن
رها کن تا شهر در رایحه خوش خیال
غرق شود.
تا بوی لیمو مست کند ذهن خمار بودن را!
ای لیا