بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا
بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا

927


گفتم خیلی خوشگلی ها بلا!

گفت میدونم.

گفتم با من دوست میشی؟

گفت نه من با میلاد دوستم، با دو تا پسر نمیشه دوست شد!

خندم میگیره، مامانش از تو کیف یه بیسکوییت میده دستش، من نشستم کنار پنجره، اون نشسته کنار من سمت راهروی اتوبوس. مامانش میگه عمو رو اذیت نکن، مهشید میگه : مامان دیگه عمو نیست، دوستمه!



+ از میان همینطوری های روزانه



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد