فلافل را گاز میزد، گاه سرش را بالا می آورد و حین جویدن فین فینی هم میکرد. طعم تند سس فین فینش را در آورده بود. نگاه میکرد به اطراف. زن گفت : اینجا میتونم بشینم؟ مرد جابجا شد، زن نشست کنار مرد، مرد سس را تعارف زن کرد، زن سس را گرفت و ریخت روی ساندویچش. مرد یادش رفته بود بگوید این سس تند است. زن لقمه را نجویده اشک جمع شده بود توی چشمهایش. فین فینش هم در آمده بود.
+ از میان همینطوری های روزانه