بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا
بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا

977


توی مهمانی هستیم، بچه ها آن یکی اتاق بازی میکنند، سارا می آید و میگوید : بابا پسرا منو اذیت میکنن نمیذارن منم بازی کنم. 

موهاشو میبوسم و میگویم : عیب نداره بابا نوبت تو هم میشه، خیلی زود!



+ از میان همینطوری های پدر و دختری



نظرات 1 + ارسال نظر
... شنبه 19 دی 1394 ساعت 01:19

اون هفته جمعه ظهر که این خوندم دلم آب شد ریخت وسط اتاق. با اینکه کار زیادی داشتم شال و کلاه کردم رفتم دیدن بابایی جان..
منو که دید رفت برام بستنی خرید...
قربون همه ی باباهای مهربون ..

زنده باشید
خدا پدرتونو براتون نگه داره

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد