بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا
بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا

1039


زندگی گیر کرده است
جایی لابلای ساعتها
بین خاطره ها .

بوسه ای تکرار می شود
زنی در ایستگاه منجمد شده است
مردی نمی داند در کدام شهر زندگی می کند
کودکی دست پیرمردی را می کشد
بینایی روی چشمان پیرمرد رقص گرفته است
خنده ای در کوچه ها گم می شود .


حس گرم عبوری روی دیوارها
روی احساس بودن ها
روی خنکای سایه ی دوست داشتن ها
روی لبهای تو جا مانده است.
لبهایت طعم خاک دارند.

زندگی جایی گیر کرده است
بین دوست داشتن ها ، رفتن ها.


ای لیا


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد