گاهی آدمها فقط می خواهند شنیده شوند ، حرف بزنند و گفته شوند.روبروی هم بنشینند و یا روی نیمکت پارکی و کلمات را بریزند در قالب جمله ... بشوند دردی که درمانش شنونده است همین ... الزامن نباید همه ی ارتباطات در آخر برسند به اتاقی که لامپش خاموش می شود!
آدمی با شنیده شدن هم ارضا می شود ، تبش فروکش می کند و دردش التیام می یابد ... هرچند در مه غلیظی که بینمان را فرا گرفته سرگردانیم ...
بگذریم ...
خب نمیشه اینجوری
همیشه میخواهند به همون اتاق با لامپ خاموش برسند. انگاری همیشه اینجور می خواهند. بعد نه تنها ارضا شدنی در کار نیست بلکه چیزی بزرگتر آوار می شود در دلهایشان..