بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا
بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا

1090


وارد اداره ای دولتی میشوم، سازمان تامین اجتماعی شماره نوزده تهران توی خیابان ورشو. اداره تا ساعت چهار طبق برنامه باید باز باشد و چون مراجعه کننده دارد قطعن این تایم کاری باید مداوم باشد مثل بانک. یعنی اداره ای که ارباب رجوع دارد نباید ارباب رجوع را به خاطر تایم نهارو نماز یک ساعت معطل نگه دارد و ارباب رجوع هم که دستش به جائی بند نیست و هرجا رفته تحقیر شده فکر میکند نباید معترض شود. ساعت یک بعد از ظهر میرسم به اداره، ساکت است، تعدادی آدم که عمدتن هم سنشان بالاست نشسته اند و منتظر هستند کارمندها برگردند پشت باجه ها تا به کارشان رسیدگی شود. میپرسم تعطیل است؟ یکی از همان ها که خانمی ست مسن میگوید که نه رفتن نهار و نماز. صدای خنده و حرف زدن از پشت یکی از باجه ها می آید، به شیشه میزنم، چند خانم آنجا نشسته اند نهار میخورند. یکیشان برمیگردد، ولی انگار که من شی ای نامرئی باشم چون ندیده مرا رویش را برمیگرداند. دوباره میزنم به شیشه، اینبار چندتایشان برمیگردند، نامه را نشان میدهم، میگوید : مگه نمیبینی نهار میخوریم؟ میگویم : شما مگه نمیبینی ارباب رجوع داری؟ یکیتون میموند کار ملت رو راه می نداخت و بعد که شماها برگشتید میرفت نهار، مثل بانک!
دقیقن شبیه یک آدم نچسب و احتمالن یُبس به نظر رسیده ام، یا حداقل از آنجائی که آنها نشسته اند اینطور به نظر می آید که چندتائیشان ایشششی میکنند و اینوسط میشنوم یکی هم میگوید : مردک غربتی!
برمیگردم به سمت آنهائی که مثل من کار دارند، یک جور عجیبی نگاه میکنند، انگار کار خطائی کرده ام. برای آنها هم عجیب است. میروم طبقه پنجم دفتر رئیس. بسته است. برمیگردم طبقه اول اتاق بازرسی. بسته است. از نگهبان میپرسم میگوید رفته اند نماز، یک نامه مینویسم و همه اینها را شرح میدهم و تهش مینوسیم :
"انجام کار ارباب رجوع بالاتر از نماز است، نهار خوردن که جای خود دارد."
شماره هم زیرش می نویسم، از زیر در می اندازم داخل اتاق بازرسی. میدانم ثمری نخواهد داشت، کسی جواب نخواهد داد ولی حداقلش این است که میفهمند یک نفر به این رفتارشان عادت ندارد، معترض است. حتی به قدر همان یک نفر.
(این متن کمی تلختر بود مخصوصن درباره کارمندان ادارات و سازمانهای دولتی و شبه دولتی که درز میگیرم. بنده تمام دوران کاریمو تو بخش خصوصی بودم و چون باید کار میکردم تا پول بگیرم عادت ندارم مثلن یه نامه رو یه ماه کش بدم که بگم دارم کار میکنم یا اینکه همش دغدغه اینو داشته باشم که فیش حقوقم چرا اینطوره، اضافه کاریم چی شد یا اینکه تعاونی چرا نخود لوبیا باز داده و بسته بندی نداده! یا اینکه جک های نخ نما شده رو از تلگرام واس همدیگه بخونیم)


+ از میان همینطوری های روزانه


نظرات 1 + ارسال نظر
نیوشا شنبه 25 اردیبهشت 1395 ساعت 07:59

من تو یه ارگان دولتی کار می کنم. کاملا دولتی...
با قراردادهای یک ساله
با هر سال گزینش عقیدتی سیاسی شدن
با حقوقی که برای یک پست کارشناسیه اما من دو تا پست رو با هم ساپورت می کنم...
یادم نمی یاد زفته باشم نهار و نماز!
هر جا می رم موبایلم رو می برم اگه نبودم و ارباب رجوع اومد هم اتاقیم باهام تماس می گیره که برگردم...
گاهی از این همه کار کردن در اسرع وقت خسته می شم.. کم می یارم...
اما همینه که هست چون اگه خوب کار نکنم! اگه شاکی داشته باشم! سال بعدی در کار نیست...

می خوام بگم طرف وقتی رسمی یا پیمانی می شه زیر پاش محکمه هر جور بخواد کار می کنه!!
همین جا هم داریم که رسمی هستن و بعید می دونم یک سوم تایم اداری کاری انجام بدن!!!!!!!

دم شما گرم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد