روزهای روشنفکری
روهایی که هر کسی حق داشت
روزهایی که مذهب به سلاخ خانه مصلحت نرفته بود
روزهایی که اعتقاد آزاد بود
بی اعتقادی هم
روزهایی که که اعتقاد من
سر ِ دار نرفته بود
روزگاری بود
زندگی فرصت دوست داشتن آدمی بود
دوست داشتن ِ عکس گلی سرخ
در آبی بی کران دریا.
روزهایی که بی خدا بود
با خدا هم بود
مسجد بود
میخانه هم بود
خیابانها یک طرفه نبودند
آدمیان از لابلای نفس های احساس
می رسیدن به لب های حقیقت.
آغوش تر یک تنهایی
لابلای دستان دروغ
به خلوت خانه شب زدگان نمی رفت.
روزهایی بود
روزهایی که پپسی طعم زمزم نمی داد
کسی در خیابان اوق نمی زد
دختری پشت چراغ قرمز تب نمی کرد
روزهایی بود
یادم نیست
ولی بود.
ای لیا
دچارم به قلمت ای لیا
زنده باشی
کلمه ای برای توصیفش پیدا نمیکنم فقط میتونم بگم متن هاتون بی نظیره
ممنون که میخونید
لطف دارید