بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا
بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا

1146


یکی از زنهای فامیل توی مهمانی نشسته است درباره فلانی حرف میزند که اصلن مادر خوبی نیست, چون سرکار میرود, چون وقت برای بچه هایش نمیگذارد, نه میشد بلند شد و رفت, نه میشد کار دیگری کرد که یکهو شاهد از غیب در رسید, پسر پنج شش ساله اش گوشش را گرفته بود و گریه کنان می آمد و گفت سارا گوشش را پیچانده, سارا را صدا کردم گفت پسرک دامنش را از پشت سر بالا زده او هم گوشش را پیچانده, پایم را انداختم روی آن یکی پایم و گفتم خب میگفتید فلانی سرکار میره بعد چی شد؟
یکی آنوسط گفت چایتون یخ نکنه بفرمایید تورو خدا!


+ از میان همینطوری های روزانه


نظرات 1 + ارسال نظر
ساره دوشنبه 4 مرداد 1395 ساعت 21:37

از این موقعیت ها که منتظری یه جوابی بدی و یهو جواب خودش از غیب می رسه ! آخ که حق به جانبی بعدش بدجوری می چسبه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد