بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا
بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا

1312


چراغ قرمز که شد, شیشه ماشین را پائین داد تا دود سیگار از لابلای شلوغی ذهنش گذر کند و روی نبض یک خط در میان خیابان و آدمهایش پخش شود. نگاه کرد به مسیر دود سیگار و آنطرف توی ماشین کناری نگاهش گره خورد توی چشمهای زنی که شیشه ماشینش پائین بود و صدای آهنگ ملایمی را توی اتمسفر خیابان با دود سیگار مرد گره میزد. چشمهایش شبیه جنگلهای شمال بود وقتی که باران سبکی میزند روی برگهایش و صدای خیال انگیز آواز طبیعت تو را درون خودت مچاله میکند, ته دلت خنک میشود, چیزی توی دلت تکان میخورد, چشمهای زن سبز بود!



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد