بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا
بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا

1319


اومد تو بانک گفت یکی به من کرایه ماشین بده. مشتری من بودم و بقیه کارمند, آخر وقت بود. من سرم تو پر کردن فیش بود, چندبار دیگه گفت, هیچکدوم محل ندادیم. رفت شماره بگیره یکی از کارمندا گفت کارِت چیه؟ زنه برگشت گفت میخوام شماره بگیرم. دوباره پرسید میگم کارت چیه؟ زنه گفت میخوام شماره بگیرم برا گدائی! کارمنده گفت یعنی چی, من دست کردم تو جیبم بیرون آوردم یه پنج تومنی بود دادم بهش تشکر کرد و رفت. خیلی وقت بود به اینجور آدما پول نداده بودم, کلن خیلی وقته باور نمیکنم. اومدیم بیرون سارا گفت چرا هیچکس بهش کمک نکرد؟ جوابی نداشتم بهش بدم, دستشو کشیدم از خیابون رد بشیم, اونم دیگه گیر نداد و جواب سوالشو بی خیال شد!



+ از میان همینطوری های روزانه


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد