بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا
بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا

1471


‏سرصبحی توالت بودم دخترم هی میگف بابا بیا بیرون دیگه، گفتم بچه‌ست جیش داره حتمن اومدم بیرون میگم بیا برو میگه نه جیش ندارم برات لقمه گرفتم، رفتم‌ میبینم چارپنشتا لقمه نون پنیر کوچیک گرفته. اصلن حالم یه جوری خوب شد! دونه دونه لقمه‌هارو میداد دستم، میخواستم از خوشحالی گریه کنم. 


+ از میان همینطوری‌های روزانه



نظرات 1 + ارسال نظر
رُِحما دوشنبه 20 فروردین 1397 ساعت 20:35 http://a-sade .blogfa.com

پست های مربوط به سارا رو چندبار می خونم و باز سیر نمیشم...سیر نمی شم از شیرینی این عشق پدر و دختری :)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد