بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا
بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا

1022


یه زن خوشگل بدنیا نمیاد، خوشگل میشه!


+ سیمون دوبوار تو سلمونی!



1013


گفت : همینقدر ممنوعه دوستش دارم ...



999


زن توی سرما منتظر بود، هوا سرد بود، دستش را گرفت جلوی بینی، بوی عطر مرد دوید توی جانش. گونه اش سرخ شد. لبهایش خندید.



998


نامبرده در حالیکه خیابون یه طرفه رو خلاف می اومد، خیکشو خاروند و گفت : این مملکت درست بشو نیست!



989


گاه شنیدن صدایش کافیست ...



974


عاشق شدن مگر دست خودمان است، دوست داشتن مگر دست خودمان است، نه عزیز من یکهو میبینی افتاده ای وسط یک عکس سلفی!



959


گفت : مردها به زنها خیانت میکنن و زنها به خودشون ...



952


دوست داشتن واجب است. دوست داشته شدن واجب تر!

932


گفت : اون یارو رو ببین. اون خیلی بدبخته چون تو رو نداره. 

اینم برگشت بهش گفت : تو هم همچین خوشبخت نیستی، منو داری ولی نمیبینیم!



928


میگفت : شماره موبایل مثل لباس زیر آدمه، به هرکسی نباس نشونش بدی!



921


امان از آدمهایی که هی نمی آیند ...



919


هی زور میزنی که بری اونجا، بعدم میری اونجا و میبینی خبری نیست و میخوای دوباره بیای اینجا ولی خب انگار بعد یه مدت آدمها جایگزین میشن!



908


بعضی هامون توهم داریم، در مدل های مختلف ...



890


یا نبخشش یا اگر بخشیدی تو بزنگاه ها و تنگاناها هی اون اشتباهو نکن تو چش و چالش!



884 - مترو تجریش


از مترو تجریش اومدیم بالا، اومدیم بالا، اومدیم بالا ... وسطاش رفیقم گفت : منو ول کن برو! اونوسط یه خانمی داد زد : ما مردیم، چرا این پله ها تموم نمیشن؟!

یه آقایی هم تا وضع حمل پیش رفت.