بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا
بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا

روزگاریست ...


دوستان عزیز

وبلاگ قبلیم در پرشین بلاگ متاسفانه بدلایلی که پاسخش هم به خودم داده نشده حذف شده. بنابراین تصمیم گرفتم اینجا ی وبلاگ تازه بسازم و اون سه هزارو خرده ای پست رو که بک آپش رو دارم اینجا پست کنم.

ممنون که هستید ... ارداتمندیم / ای لیا

20


گاهی فقط بگذار دور و وریهایت از زندگی لذت ببرند ... همین!



19


آه که چقدر خسته است این من، از هر روزهای تکرار شده تو ...



18 - دردم می آید


دردم می آید


چرخی می خورد تا بیخ گلویم


 می فشارد 


فریاد نمی شود


درد می شود 


زخم می شود 


می خواهد هبوط کند در کویر


اما چشمی ندارد


تا راهی را پیدا کند 


پس می نشیند و 


دردش می آید.



ای لیا



17 - خیانت


توی این چند روزه احساس تهوع آوری داشتم . این حس بهم دست میداد که دارم خیانت می کنم .... حالم به هم می خوره از ریخت خودم ... از ته دلم یه حرفی قُل می زنه می رسه به حلقم دوباره می ره پائین.



می خوام وایستم کنار جوب و دستم و بگیرم به تیر چراغ برق ... انگشت بندازم ته حلقم و همه این احساس لعنتی رو با حواشیش بریزم تو جوب.

تمام جونم بوی تهوع آمیز این حس لعنتی رو گرفته. اگر می شد می رفتم مثل اون قدیما تو جنوب شهر و کنار یکی از این موتور آبا ،وا میستادم زیرش تا همه این بوی گند بره.... اما این بو انگار چسبیده به جونم .باید یه خنجر سامورایی پیدا کنم و بندازم از پائین نافم تا زیر دیافراگم سینه ام و تمام امحا و احشام رو بریزم روی آسفالت داغ خیابونه شونزدهم. کارگرای ساختمون هم از اون بالا زل بزنن به این حماقت. امّا!

راحت نشدم، هنوزم بو میده ...



16 - عشق بند تنبانی


تصمیم گرفته ام امسال عاشق شوم.

نه از آن عشق های بند تنبانی

از آن عشق هایی که در اتوبوس از زیر بغل شوره زده کارگر ساختمانی

که درب و داغان ایستاده بر میله چرتی هم می زند،

چشمهای دختری را ببینم.

سبز باشد این چشمها

ببرد مرا به جنگل های شمال

و آن همه بارانش که هیچوقت تمام نمی شود


تصمیم گرفته ام پیدایت که شد 

معطل نکنم ....

چشم در چشمت بیایم جلوتر 

سرت را پاپین بیندازی و من در دلم انار دانه کنند.


ای لیا


15 - زرورق خیال


تمام ناگفته های ذهنم را


در زرورق خیال می پیچم و بر دیوار شیشه ای دلت می کوبم،


شاید ترکی بردار.



ای لیا



14 - فراموشی اجباری


زندگی شاید

همین چند ثانیه های دوست داشتن است.

زندگی همین فراموشی های اجباریست

زندگی فرصتی کوتاه

در پس خاطرات تکراری ست.

 

زندگی رنگ پرتقال است

در دل تنگی های شب.

زندگی همین چد ثانیه فراموشیست.

زندگی تکرار یکباره

همه کوچه های تنهائی است.

زندگی...زندگی را دریاب.


ای لیا


13 - دوستت دارم.


نگاه می کنم از این بالا

می بینم تو هم در آن بِینی

لابلای شور جمعیت

لبخندی بر لب

قلبم به قفس سینه می کوبد

نفسم حبس می شود

گلویم خشک

نگاهم کمی تَر

چشمانم بسته اند.


دهانم باز نمی شود که بگوید

دوستت دارم.


کاش چشمانم بسته نمی شد

سالهاست دلم قراری ندارد!


ای لیا


12 - بوی نگاهت


این خانه هنوز بوی نگاهت را می دهد.



گوشه گوشه اش پر است از رایحه بهار نارنج.



همان شبی که تا صبح فقط بوی تو بود



مانند نابینایی دست بر دیوار آمدم تا پای این آینه.



بوی نگاهت در آینه جا مانده.



ای لیا



11 - حماقت


حماقت اگر انتها هم می داشت،


آنهایی که رفته اند باز نیامده اند که بگویند تهش کجاست.



10 - من گذشته از تو


سالهاست خسته است.



من گذشته از تو،



پشت سرت را که نگاه نکردی،



شاید افتاده بودم...



ای لیا



9- تل قرمز


کاش همان روز دنبالت کرده بودم،


همان روزی که تِل قرمز به سر از اتوبوس پیاده شدی،


نگاهی کردی و رفتی ایستگاه را هم با خود بردی همه را بردی 



حتی همین نیمکت زهوار در رفته ای که ساعتهای تنهائیم را پر می کرد ...


نشد پایم در قیر شک بود انگار تردید کنده نشد سنگین شده بود 



ایکاش برگشته بودی ... نگاهی حواله می کردی دوباره، بلکم جانی بگیرد این پای وامانده.


اتوبوس باز می رود ،اما تو همان یک بار بودی، تکرار نمی شوی!



+ از میان همینطوری های روزانه



8 - یقین


دور تردیدهایت که دیوار می کشی


مرا هم ببین


شاید روزی یقین شدم!



ای لیا



7 - لال نیستی


حرف هم که نزنی ،


نمی گویند لال است.



گاهی زبانت را هم نگاه کن.


شاید تاریخ مصرفش گذشته باشد.



ای لیا