بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا
بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا

665 - مردی که از توی شیشه ترشی خیره نگاه میکند! / قسمت نهم



زن نامه را باز کرد، مرد نوشته بود:


"آنای عزیرم، دلم بی تاب توست، میدانم که تو هم سخت دل داده ای و این روزهای سخت را میگذرانی، ولی بدان که عشق من به تو ابدیست، بی کران است ..."


زن نتوانست ادامه دهد، چندتایی قطره اشک روی صورتش غلتید. نامه را بست و خیره شد به صورت مرد، بعد فریاد کشید : یعنی من چیم از این آنا خانم عنتر منترت کمتر بود؟


چشمهای مرد بسته است، توی شیشه لابلای مایع زرد رنگ!



+ داستانک



نظرات 2 + ارسال نظر
ژوان یکشنبه 8 شهریور 1394 ساعت 11:05

ها ... حالا که تا ته خوندم فهمیدم حس ام از اول درست بوده ...

:(

هوم

ژوان یکشنبه 8 شهریور 1394 ساعت 10:49

بیشتر از مایع زرد داخل شیشه ... یاد این موجودات داخل شیشه الکل می افتم! :(

:))

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد