قلب اینطور است: یادش نمیرود، تو را در گوشهای نگه میدارد حتی اگر ذهن فراموشت کرده باشد.
ای لیا
بچه بودیم با خواهرم یه دونه از این ۵۰ تومنی بارگاهیا زیر فرش پیدا کردیم رفتیم کلی هله هوله خریدیم شد ۸ تومن و پنج زار، بقیه پول رو آوردیم گذاشتیم زیر فرش، مادرم فهمید هی تهدید میکرد به باباتون میگم آخرش هم نگفت. چقدر حال کردیم. پفک ۵ زار بود.
+ از میان همینطوری های روزانه
زن آرام در خیال زمین جاری شد، جوانه ای شد در دل خاک، سبز شد، آبی شد در بستر زمین، جاری شد، از روی برگ های درخت جدا شد، رفت آن بالا، توی آسمان ابر شد، بارید ... زن زمین را سیراب کرد.
ای لیا
مردمانی بودیم با مشتهائی گره کرده
صدای دریا در گوشهایمان
رنگ آبی آسمان در چشمهایمان
نرمی رطوبت جنگل بر صورتمان
فریاد میزدیم:
زندگیمان را پس بدهید!
ای لیا