بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا
بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا

1631


مرا بخواه

چونان موج که چنگ میزند به ساحل

میرود و برمی گردد


ای لیا



1630


ما جان نداشتیم

آرام مرده بودیم در خیال یک خیابان


ای لیا



1628


آه ای اندوه

دل برای نبودنت تنگ است.


ای لیا



1627


گاه فکر می‌کنی فراموش کرده‌ای ولی بوی عطری در پیچ یک کوچه تو را در ازدحام خاطره‌ها غرق می‌کند.


ای لیا



1626


قابهای عکسی بودیم، سرگردان

مرگ آمد نشست گوشه‌ی قاب


ای لیا



1625


توی آخرین عکس پرسنلی

لبخند میزدی

کسی چه می‌دانست که این مرگ بود که می‌خندید


ای لیا



1624


در زندگی گاه لحظاتی هست شبیه خلسه‌ی قبل از بوسیدن لبها، آرام بسته شدن چشمها، لغزش نرم لبها روی هم، دویدن خون توی صورت، ضربان تند قلب، ... گاه زندگی چیزی‌ست دست نیافتنی.


ای لیا



1623


در میانه‌ی رنجِ ابدی زمین

در خلال اندوهی بی پایان

تو را دوست داشته‌ام


ای لیا



1622


دلتنگی یعنی

خاطره‌ای ترک می‌خورد


ای لیا



1618


آغوشت سرزمین بکری‌ست

گم باید شد در میان بازوانت


ای لیا



1616


من تو بودم

کمی عاشقتر


ای لیا



1615


زیبایی

ولی غمگین


ای لیا



1614


گاه دلتنگی تو را وا می‌دارد لبهای خاطره‌ای را ببوسی.


ای‌لیا


1607


چاره‌ای نیست
به دوست داشتنت ادامه می‌دهم

ای لیا


1605


زندگی گاه تعلیقی شیرین است

شبیه بوسه‌ای که هنوز رخ نداده است.

ای‌لیا