بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا
بوی ریحان در باغ پیچید ...

بوی ریحان در باغ پیچید ...

دست نوشته های ای لــــــــــیا

37 - نگران


نگران آمدن


دلتنگ رفتن


بی قرار ماندن


پی دیواری


که ننوشته باشد دستی رویش یادگاری.


...در هزار توی پستوی تنهایی،


بی قرار ماندن


انگار مردن را نمی داند


بیماری


که جا ماند از پیمانی


که روز ازل


نوشتند با آب حیات


روی نگاههای حیرانی.


ای لیا
رشت-فروردین هشتاد 



36



ای ابر دیر زمانیست نمی باری


یا که با ما قهری.


یا که شاید در سر هوای دیگری داری.


انتظار خشکید،


اشک در چشمان خورشید رقصید.


از کودکی دف زن


ستاره انگار نوری می خرید،


ای ابر با ما بگو


از قصه های سرزمین آسمان


ای ابر بگو


صبر انگار خریداری ندارد


من ماندم و یک دشت پر انتظار


خالی شدم لیک


این پیمانه را دیگر مشتری نیست.



ای لیا

رشت - مرداد هفتاد و نه



35 - من


شب بود و ماه تاریک


من بود و من،


من و تنهایی های من،


من و حیرانی های من،


من و سرابهای تفتیده،


من و بیمار رنج دیده،


من و انتظار زیر برگ،


من و نگرانی های مرگ،


من و حسرت اشارتی،


من و امید بشارتی،


من و انگاره های این همه ننگ،


من و تصویر محبتی روی سنگ،


من و من در آب،


من و رویای نگاههای مانده از تو بر آب،


من و مادری که درد عشق را از سینه اش شنیدم،


من و باغی که لحظه های نور را در آن روئیدم،


من می مرد از این همه تزویر


من جا مانده در شب تاریک.



ای لیا

رشت - اردیبهشت هشتاد



32 - دو خط چایی


دو خط چایی


یک فنجان خاطره


کمی انتظار ...


بوسه ای نزدیک.

 


خاطره که سرازیر بشود


زندگی،


خلاصه می شود،


کوچک می شود


در همان دوخط ،


در همان فنچان چای، در آغوشی تنگ!



ای لیا



31 - ساری نپرید ...


باز نگاهِ همیشه پرسش،


رایحه همیشه در باد


 لبخندی 


نگاهی،عبوری،باز هم نِسیان.


 این بار هم "ساری از شاخه" نپرید.


 


ای لیا



30 - باد


صدایم کردی،


فراموشم شد


باد تو را برده برد.



ای لیا



25 - انتهای کوچه


انتهای این کوچه


سکوت را شنیده ام


کودکی شاد از بازی روزانه


کاسه به دست


ستاره میجوید ...


پیرمردی دستفروش


لنگ لنگان


گاری نور را تا انتهای نگاهت می کشد.


زنی پی در پی نگاه ها را می درد 


چون تویی ، چون منی را هجی می کند


کوزه گری با گل ماه 


گلدان خورشید می سازد.


شاید انتهای این کوچه


کودکی آغوش مادر را گم کرده


مردی سینه انتظار زنی را می بوید


شاید تو را اول بار


آنجا بوئیده باشم


انتهای این کوچه 


باران من


از آسمان نگاهت


می بارد.


زیبا چهره ای 


چادر


از سر تو می کشد.


انتهای این کوچه


لیلا 


دفتر شعر مجنون را صحافی می کند.


انهای این کوچه نگاهها را نبوئیده،می چشند .


انتهای این کوچه، هنوز مردی زنده است.


 


ای لیا

رشت- پائیز79



24 - خاطره ای پنهان


باد ،کمی هم خاک


خاطره ای پنهان ، کمی آشکار


شسته می شود از روی سنگ قبری ...


 


ای لیا



23 - چرخ زنگار گرفته روزگار


روزها همه از پس شب تکراری


ساعت ها همه از پس ساعت دیواری


ثانیه های فراموشی


لَختی آرامش در پس جان



چرخ زنگار گرفته روزگار ، غلتان میرود آن پائین


پائین تر از پیچ جاودانگی بشر



کودکی آویخته به تاب انتظار 


زنی وامانده در ایستگاه عاشقی


ومردی که همه اینها را دید 


همان نرسیده به پیچ نشست 


و راه نیامده را یک دل سیر خندید.

 



ای لیا

رشت - تابستان 79



22 - ناگفته هایم


ناگفته هایم که جاری می شود از پس ذهنت


می گذرد از میان جنگل افکارت، 


سیلی می شود


آن پائین، پائین تر از نگاهت، قطره ای می شود، می چکد ... 


کاغذی بی خط، بی نوشته ... بی نشان!


بنویس بانو ... بنویس ... این باران بند نمی آید.


برای نوشتن دوستت دارم، شاید همین چند ثانیه مانده.


 


ای لیا



18 - دردم می آید


دردم می آید


چرخی می خورد تا بیخ گلویم


 می فشارد 


فریاد نمی شود


درد می شود 


زخم می شود 


می خواهد هبوط کند در کویر


اما چشمی ندارد


تا راهی را پیدا کند 


پس می نشیند و 


دردش می آید.



ای لیا



16 - عشق بند تنبانی


تصمیم گرفته ام امسال عاشق شوم.

نه از آن عشق های بند تنبانی

از آن عشق هایی که در اتوبوس از زیر بغل شوره زده کارگر ساختمانی

که درب و داغان ایستاده بر میله چرتی هم می زند،

چشمهای دختری را ببینم.

سبز باشد این چشمها

ببرد مرا به جنگل های شمال

و آن همه بارانش که هیچوقت تمام نمی شود


تصمیم گرفته ام پیدایت که شد 

معطل نکنم ....

چشم در چشمت بیایم جلوتر 

سرت را پاپین بیندازی و من در دلم انار دانه کنند.


ای لیا


15 - زرورق خیال


تمام ناگفته های ذهنم را


در زرورق خیال می پیچم و بر دیوار شیشه ای دلت می کوبم،


شاید ترکی بردار.



ای لیا



14 - فراموشی اجباری


زندگی شاید

همین چند ثانیه های دوست داشتن است.

زندگی همین فراموشی های اجباریست

زندگی فرصتی کوتاه

در پس خاطرات تکراری ست.

 

زندگی رنگ پرتقال است

در دل تنگی های شب.

زندگی همین چد ثانیه فراموشیست.

زندگی تکرار یکباره

همه کوچه های تنهائی است.

زندگی...زندگی را دریاب.


ای لیا


13 - دوستت دارم.


نگاه می کنم از این بالا

می بینم تو هم در آن بِینی

لابلای شور جمعیت

لبخندی بر لب

قلبم به قفس سینه می کوبد

نفسم حبس می شود

گلویم خشک

نگاهم کمی تَر

چشمانم بسته اند.


دهانم باز نمی شود که بگوید

دوستت دارم.


کاش چشمانم بسته نمی شد

سالهاست دلم قراری ندارد!


ای لیا